::: زن نوشت :::






آرشيو    /   فرستادن نظرات
I,Parastoo

پنجشنبه، شهریور ۷

هفته‌نامهً كاپوچينو خيلي خارجي شده ! بچه‌ها يه خبرنامه درست كردن كه هر هفته همزمان با upload شدن مجله به مشتركان Email مي‌زنه. محتواي اين Email به صورت HTML و شامل چکيده اي از مطالب هر شماره است. اگه خوانندهً كاپوچينو هستيد مشترك شويد و اگه نيستيد٬ اول خوانندش بشيد بعد مشترك !

چهارشنبه، شهریور ۶

امروز از يه دوست يه خبري بهم رسيد كه باعث شد شاخ‌ دربيارم ( به معناي دقيق كلمه! ). شنيدم كه يه خانهً عفاف واقعي وجود داره و مشغول به كاره. آدرس رو هم بهم دادن. اول خواستم خودم برم اما ديدم به من كه جواب نمي‌دن. تا به يكي از دوستان فداكارم ! اين رو گفتم٬ شاد شد ( از اون نظر!! ) و سه سوت اعلام كرد كه با دوستش مي‌رن ببينن چه خبره. هم فاله هم تماشا ! با هزار ذوق و شوق رفتن به اون آدرس... نمي‌دونم مي‌شه از اونجا گزارش تهيه كرد يا نه... اين گزارش‌هاي كاپوچينو داره كار دست دوست‌هام مي‌ده ! مثل اينكه احسان و امير از تجربياتشون در خانهً عفاف مذكور يه نيمچه گزارشي نوشتن...

سه‌شنبه، شهریور ۵

هر چي جلوي خودم رو گرفتم كه اين صفحهً گزارش هفته‌نامهً كاپوچينو رو معرفي نكنم٬ نشد. آخه شايد خيلي‌ها بخوان راجع به فعاليت‌هاي مؤسسات همسريابي اطلاعات داشته باشن.

اين هفته مثلا هفتهً زن بود. راستش ما كه هيچ جشن و شور و حركتي نديديم. نگيد چشمهاتون رو بسته بوديد. به خدا خوب دقت كرديم ولي ... خبري هم كه تو چشممون كردن تو زرد از آب دراومد ! گفتن مجلس مادهً لعنتي 1133 قانون مدني رو عوض كرده و حق برابري زن و مرد در طلاق منظور شده. اما از اين نوشتهً شادي صدر چيز ديگه‌اي برمياد. اين سايت زنان ايران چه باحال شده !

یکشنبه، شهریور ۳

روزهاي روشن خداحافظ ...
احساس مي‌كنم زير پام داره خالي مي‌شه. احساس مي‌كنم دارم تكيه‌گاهم رو از دست مي‌دم. داره مي‌ره. داره براي هميشه مي‌ره. اما نبايد بذاريم بره. اون خيلي حرفها داره كه هنوز نگفته. بايد با چنگ و دندون نگهش داريم.

جديدترين شمارهً ماهنامه زنان گزارشي از فعاليت زنان در « محك » دارد. گزارش جامعي دربارهً طرح عفاف و ساير طرح‌هاي ساماندهي زنان روسپي٬ گفت‌وگويي با پرستو يونجي٬ مدير روابط عمومي فدراسيون فوتبال٬ گزارشي از هفتهً فيلم فروغ٬ گفت‌وگو با ناهيد طباطبايي٬ نويسنده٬ مطلبي دربارهً راشل كارسون٬ زيست‌شناس٬ نويسنده و فعال در مسايل محيط‌زيست و ... از مطالب اين شمارهً مجله زنان است.

شنبه، شهریور ۲


چشمم كه به ساعت مچيش افتاد٬ از تعجب شاخ درآوردم. دو ساعت و نيم بود كه تو يه كافي شاپ نشسته بوديم و حرف مي‌زديم. اين‌قدر بحث‌هامون شيرين بود. من يكي كه از زمان غافل شده بودم. عصر شنبهً خيلي خوبي بود. مرسي ويشكا جون.

جمعه، شهریور ۱

مبارك باشه. زنان ايران سايت‌دار شدن. زنان ايران يه سايت خوب و حرفه‌اي است كه اخبار و گزارش‌هايش در مورد مسايل زنان است. اين سايت تازه درست شده و ممكنه ايرادهايي هم داشته باشه. لطفا اگر ايرادي مي‌بينيد٬ بهشون بگيد. فكر مي‌كنم اين اولين سايت به اين سبك براي زنان باشه. اومدم بگم ادعا مي‌كنم اين اولين سايت خبري مخصوص اخبار زنان در ايرانه كه ياد جريان ادعا كردن احسان و محمدرضا دربارهً PHP شدن كاپوچينو افتادم و بي‌خيال شدم ! اگه كسي سايت ديگه‌اي مي‌شناسه كه در زمينهً مسايل زنان كار مي‌كنه و در كنار گزيدهً اخبار از رسانه‌ها خودش هم خبرهاي توليدي داره٬ لطف كنه و بگه. سايت زنان ايران يك بخش رو هم به معرفي وبلاگ‌هاي زنان اختصاص داده كه البته كامل نيست. به هر حال دستشون درد نكنه كه كاري كه مي‌خوان انجام بدن كارستونه !

فردا هفتهً دولت شروع مي‌شه. دولتي كه حتي يه وزيرش هم زن نيست. يادش به خير پارسال اين موضوع چقدر مهم بود و چقدر درباره‌اش حرف زده شد. مرداد پارسال دومين كابينهً مردانهً خاتمي از مجلس رأي اعتماد گرفت و اين موضوع براي فعالان حقوق زنان خيلي گرون تموم شد. اكرم مصوري‌منش٬ نمايندهً مردم اصفهان٬ همون زمان گفت:« وقتي از آقاي خاتمي در اين مورد سؤال كرديم٬ ايشان گفتند:شرمنده‌ام. » مصوري‌منش به نامهً تعدادي از علما به رييس‌جمهور اشاره كرد كه در آن دلايل شرعي ممنوعيت حضور زنان در كابينه نوشته شده است. اما خود خاتمي دهم شهريور در يه كنفرانس خبري كه به مناسبت هفتهً دولت برگزار شده بود اعلام كرد كه لزومي به انتخاب يك زن وزير نمي‌ديده است. فرصتي پيش اومد كه من هم در اون كنفرانس شركت كنم. اين اولين حضور من در كنفرانس خبري رييس‌جمهور بود و يه جورايي اضطراب داشتم. ولي وقتي به سؤالي كه قرار بود بپرسم فكر مي‌كردم٬ اين اضطراب كم‌رنگ مي‌شد. خيلي اتفاقي و شانسي اسم من به عنوان آخرين فرد سؤال‌كننده از قرعه بيرون اومد. رييس‌جمهور در جواب سؤال من گفت:« من نمي‌توانستم با انتخاب يك زن به عنوان وزير ريسك كنم...» اونجا كه بودم لبخند مي‌زدم ولي اگه بدونين بعدش چقدر حرص خوردم. جميله كديور و فاطمه حقيقت‌جو با اين صحبت‌ها مخالفت كردن. به قول حقيقت‌جو « اصرار براي حضور زنان در پست‌هاي مديريتي نه سهم‌خواهي بلكه نياز استراتژيك است. » خلاصه اينكه نتيجهً بحث وزارت زنان و اصولا مديريت زنان بعد از وزير شدن دو زن در افغانستان ( كه به نسبت ايران كمتر توسعه‌يافته هستن ) نااميدي مطلق بود. اين نااميدي باعث شده كه راجع به اين موضوع سكوت بشه. سكوتي كه فقط اين نااميدي و رخوت رو تشديد مي‌كنه. اگه از الان حرف نزنيم و اثبات نكنيم كه وزارت حق ماست٬ چهار سال ديگه هم جايي در كابينه نخواهيم داشت.

دوشنبه، مرداد ۲۸

«... اين‌طور كه مي‌گفت پارك دانشجو معمولاً ساعت 9 شب به بعد محل عرضه است، و پارك شهر ساعت 2 بعد از ظهر. مي‌گفت كه شب ها همان كسانى كه از ظهر در پارك شهر باقى مانده اند هم به اينجا مي‌آيند....» گزارشگر اين شمارهً كاپوچينو ساعتي را با يك همجنس‌گرا در پارك دانشجو گذرانده است.

چند روزه كه همش دارم مي‌رم اين ور و اون ور. جاي شما خالي. عصر شنبه با يه سري از بچه‌هاي وبلاگ‌نويس رفتيم كافي‌شاپ كه حتما شرحش رو تو وبلاگ احسان٬ شهره و كوروش خوندين. يكشنبه يه دوست خوب رو كه تازه از آمريكا اومده ديدم. امروز هم با خداداد٬ كريس٬ پيام٬ ميلاد و پرشنگ نهار رفتيم بيرون. خلاصه اين‌ها رو گفتم كه معلوم بشه براي چي اين چند روز ننوشتم. اگه جور بشه يه سفر خارجه قراره برم. اون هم با يه سري آدم مهم !!! هر وقت قطعي شد دربارش مي‌نويسم. راستي يادتون نره به كاپوچينو سر بزنيد.

جمعه، مرداد ۲۵


دلم خيلي براش تنگ شده. شهريور كه شروع بشه٬ درست دوماهه كه رفته شيراز. تلفني زياد باهاش حرف مي‌زنم ولي اين اصلا كافي نيست. " شب‌ها تا ديروقت بيداري پدر جان؟ اوضاع كاريت چطوره؟ " هميشه نگرانه گرچه خيلي وقت‌ها نمي‌شه اين رو فهميد. " پَپَر اينجا يه كم كارها گره خورده. ماجراي عمو اينا رو بايد سر و سامون بدم..." خيلي دلم براش تنگه اما چيزي كه عذابم مي‌ده حرف‌ها و شوخي‌هاي بعضي از اطرافيانمونه. برمي‌گردن رو به مامانم مي‌گن:" احتمالا اونجا خبريه. " به چندش‌آورترين شكل ممكن با يه موضوع خانوادگي شوخي مي‌كنن. همه مي‌خندن ولي به من خيلي برمي‌خوره كه آدمهايي مثل باباي نازنينم اينجوري قضاوت مي‌شن. يه كم كه از عصبانيتم مي‌گذره٬ به اين فكر مي‌كنم كه چه‌جوري اين شوخي‌ها عمومي شدن و براي همه عادي هستن. نكنه تو واقعيت از اين اتفاق‌ها زياد مي‌افته. نكنه مردهاي كشور ما واقعا با يه سفر تصميم مي‌گيرن خانوادشون رو ترك كنن. نكنه وابستگي‌هاي خانوادگي اين‌قدر شُل و وارفته شدن. نكنه مردم حق دارن اين‌جوري قضاوت كنن. نكنه ...؟

چهارشنبه، مرداد ۲۳

خداداد: « امروز تولد من بود. بله، بيست و شش سال پيش در چنين روزی، ساعتها ايستادند، زمين از گشتن سرباز زد، و کنگره های کاخ کسری پقی ريخت! بله، من در 22 امرداد 1356 برابر با 13 اوت الحرام سنه 1976 ميلادی، متولد شدم. لطفا" تمام هديه ها رو اگر در ايران هستيد بفرستيد برای سازمان محک (مرکز حمايت از کودکان سرطانی) و اگر در فرنگ، بريزيد به حساب يونيسف (حالا انگار قراره کسی به ما هديه بده!). » تولدت مبارك باشه. شيريني هم يادت نره !

سر‌ّ انسان يه وبلاگ تازه تأسيسه: « من چند وقته که یه موضوعی فکرم رو به خودش مشغول کرده می خواستم از همه کسانی که این صفحه رو می خوانند خواهش کنم که به این سوال جواب بدهند: درسته که مرد در مورد زنش احساس مالکیت میکنه؟ » يه دوست خيلي خوب و قديمي هم تازگي‌ها وبلاگ مي‌نويسه. ساناز خانم خوش اومدي به جمع وبلاگ‌نويس‌ها.

دوشنبه، مرداد ۲۱

«... دو تا ماشين جوون كه يهو ويرشون مي‌گيره با هم كورس بذارن. پاي محمد مي‌ره رو گاز. 100 ، 130 ، 170 ، 200 ، 220 !!! تو بزرگراه همت بودن. از غرب به شرق مي‌اومدن. هيچ‌كس نمي‌دونه كه چرا كنترل ماشين از دست محمد خارج مي‌شه. ماشين از روي نرده‌هاي كنار بزرگراه پرواز مي‌كنه و از ارتفاع 8 متري مي‌افته پايين. ماشين يه مسافت طولاني رو روي سقف مي‌ره جلو. آخرش تو چمن‌هاي حاشيه بزرگراه شيخ‌فضل‌الله نوري وايميسه. همه له مي‌شن. آرش و محمد همونجا مي‌ميرن. بقيه هم تو بيمارستان. 4 نفر از يه خونواده مي‌ميرن. به خاطر يه ويراژ بيشتر. به خاطر خالي كردن انرژي جووني از يه راه عجيب غريب. به خاطر يه خنده شايد... » شمارهً جديد كاپوچينو يه گزارش داره دربارهً جنون سرعت. يه هفته بعد از اين‌كه ستون واژه‌هاي فمينيستي ابراهيم نبوي تو همين هفته‌نامه راه افتاد٬ يه مصاحبهً جالب و خوندني هم از نبوي رفته رو آنتن! حتما بخونينش.

شنبه، مرداد ۱۹

پرستويي كه به دخترهاي ديگه مي‌گه پرواز كنيد٬ امشب پر و بالش شكسته. امشب به شعور اين پرستو توهين شده. " تازه 4 روزه كه با اين دختر آشنا شدي حالا مي‌خواي بري خونشون؟ " هر چي فكر مي‌كنم مي‌بينم هيچ جاي اين جملهً مامانم منطقي نيست. آره. من 4 روزه كه با اين دختر آشنا شدم ولي حتما تا اين اندازه شناختمش كه دوست دارم برم خونشون. آخه چي بگم به مامان نازنينم؟ اه! اين اشك لعنتي...

جمعه، مرداد ۱۸

امروز صبح با دو تا دوست خوب ( شيوا و ساناز ) رفتم دربند. اتفاقا قليون هم كشيديم. تا كور شود هر آنكه نتواند ديد ! صبح خيلي خوبي بود. بچه‌ها مرسي.

پنجشنبه، مرداد ۱۷

بشتابيد ! يه كتاب توپ خوندم كه خوندنش رو به همه توصيه مي‌كنم. نمايشنامهً مرگ و دختر جوان٬ نوشتهً آريل دورفمان٬ ترجمهً حشمت‌الله كامراني٬ انتشارات ماه‌ريز. اگه بخوام دربارش بنويسم خيلي سياسي مي‌شه. شكنجه٬ عدالت٬ كميتهً تحقيق و ... پونه جون ممنونم از معرفي اين كتاب. خواهر بهتر از اين نمي‌شه ! رومن پولانسكي از اين نمايشنامه يه فيلم ساخته كه خيلي دوست دارم ببينمش. آريل دورفمان دربارهً اين نمايشنامه گفته: « شكنجه‌گران و كساني كه شكنجه شده‌اند چگونه مي‌توانند روي يك زمين با هم زندگي كنند؟ »

من اگه بخوام قليان بكشم بايد كي رو ببينم؟ اين چه وضعشه آخه. سايت امروز:« كشيدن قليان براي جوانان زير 25 سال و زنان در منطقه دركه تهران ممنوع شد. » بدبختي من عضو هر دو گروه هم هستم. يعني دررو نداره!

سه‌شنبه، مرداد ۱۵

ماهنامهً دنياي كامپيوتر و ارتباطات داره يه مسابقه بين وبلاگ‌ها راه مي‌اندازه. اين هم توضيحاتشون. نظرتون رو براشون بنويسين.

گل‌كو در اين مطلبش به تمام موافقان طرح عفاف جواب داده و به نظر مي‌رسه بيشتر خواسته به اين مطلب كيوان حسيني جواب بده. ايگناتسيو هم قول داده به زودي به نقد گل‌كو جواب بده. از اين بحث‌ها ممكنه ايده‌هاي خوبي بيرون بياد. از دستشون نديد. اين هم نوشتهً شادي صدر دربارهً طرح مؤسسهً عفاف. تيتر اين مطلب تا حدي نشون‌دهندهً محتواشه: حق با مشتري است؟!

فردا روز خبرنگاره. داشتم فكر مي‌كردم كه اين يه سال چقدر كار كردم و چقدر كار مي‌تونستم انجام بدم. كم مونده بود دچار افسردگي بشم كه يادم افتاد يه حركت خيلي مثبت انجام دادم: وبلاگ نوشتن. به نظرم وبلاگ مي‌تونه يه وسيلهً خيلي خوب براي روزنامه‌نگار يا خبرنگار باشه. رسانه‌ها در ايران بعد از انقلاب و تا قبل از حركت جدي مطبوعات در 1376 يكسويه بودن. يعني فقط اخبار و اطلاعات دولتي رو منعكس مي‌كردن. راديو و تلويزيون كه كاملا در اختيار حاكميت بودن و هستن. روزنامه‌ها هم دولتي بودن. با انتشار روزنامهً "جامعه" كمي اخبار از سطح مردم به بالاي هرم قدرت رسيد كه روزنامه‌هاي ديگر هم در ادامهً اين حركت نقش داشتن. اما وبلاگ پتانسيل رسانه‌اي عجيبي داره. اينكه هر كس مي‌تونه به راحتي عقايد٬ افكار٬ خواسته‌ها و آرزوهاش رو نشر بده و حتي با استفاده از سيستم نظرخواهي اون‌ها رو بسنجه خيلي باارزشه. ضمن اينكه كلي اطلاعات از لايه‌هاي زيرين اجتماع بيرون ريخته مي‌شه و يه چشم‌انداز جديدي رو از جامعه٬ مردم و خواسته‌هاشون به دست مي‌ده. تو اين زمينه چند تا سؤال به ذهنم رسيده. يكي اينكه دوست دارم بدونم مخاطب‌ها چقدر از امكانات يه خبرنگار حوزهً اجتماعي براي دسترسي به اخبار اطلاع دارن. دوم اينكه مردم چه انتظاري از چنين خبرنگاري دارن. سوم اينكه با ديد من نسبت به وبلاگ موافقيد يا نه ؟ راستش فكر مي‌كنم سال ديگه تو جشنوارهً مطبوعات يه وبلاگ‌نويس به عنوان روزنامه‌نگار برتر عصر الكترونيك معرفي مي‌شه. ببينين كي بهتون گفتما !

دوشنبه، مرداد ۱۴

نهم امرداد 1381، ايرنا : “ ... طرح مناسب‏سازي مدارس دخترانه شهرستان‏هاي استان تهران نخستين‏بار در 1379 در دبيرستان صدر كرج اجرا شد. در اين طرح دانش‏آموزان، معلمان و دبيران مدارس به محض ورود به مدرسه در يك اتاق داراي آينه لباس و پوشش مرسوم را درآورده و پس از آراستن ظاهر خود وارد كلاس‏ها مي‏شوند. دانش‏آموزان براي ورزش نيز فارغ از پوشش معمول به تمرين مي‏پردازند... در اين طرح با ايجاد تغييرات فيزيكي در ساختمان مدارس، پوشش ديوارهاي مشرف به ساختمان‏هاي مجاور، استفاده از شيشه‏هاي رفلكس و ايرانيت سفيد به صورت مورب و يا صاف و ساخت اتاق انتظار مخصوص مراجعان مرد مناسب‏سازي مي‏شوند... حميرا رحيمي، مشاور مديركل ستاد امور بانوان سازمان آموزش و پرورش شهرستان‏هاي استان تهران، در اين باره به ايرنا گفته است: اين طرح براي رهايي دانش‏آموزان دختر از پوشش‏هاي زنانه در فضاهاي بسته آموزشي، ايجاد زمينه فعاليت‏هاي بيشتر آن‏ها در مدرسه و از بين رفتن ناهنجاري‏هاي رواني و جسمي دانش‏آموزان دختر به اجرا گذاشته شده است... اجراي طرح مناسب‏سازي هيچ‏گونه تضادي با ارزش‏هاي ديني و ملي جامعه ندارد... اين طرح هم‏اكنون در 20 مركز آموزشي تحت پوشش وزارت آموزش و پرورش شهرستان‏هاي استان تهران به اجرا درمي‏آيد.“

جمعه، مرداد ۱۱

كيوان حسيني٬ از روزنامه‌نگارهاي خوب حوزهً اجتماعي٬ يه وبلاگ خوب راه انداخته.


[Powered by Blogger]